.::ROZANEH::. Majaleye Tafakkore No ... No.3 [NEW]
| ● مقدمه | باز هم سلام و درود خدمت تک تک بچه های گل گروه روزنه اینم یه سورپرایــــــــــــــــــــــــــز برای همه شما اعضای محترم گروه روزنه با توجه به تغییرات گروه روزنه و برنامه ریزی های انجام شده جهت پرمحتواتر شدن مطالب ارسالی و قدرت بخشیدن به تیم تولید مطلب گروه، دست به تولید مجلات اینترنتی با همکاری تیم قدیمی آپادانا زدیم که به زودی با بخش های جدید گروه آشنا خواهید شد. سومین شماره مجله هفتگی تفکر نو رو مشاهده می کنید که مطمئنم تا چند هفته دیگه پر طرفدارترین قسمت گروه میشه ...! حالا ببین ! D: طبق دسته بندی که در زیر می بینید این هفته نامه به 9 قسمت تقسیم شده که تیتراشونو این زیر می بینید ... طرح قالب هم تلاش کردم با بقیه ایمیل های گروه فرق کنه و جذاب باشه . این مجله اولین روز هفته برای اعضا ارسال می شود و توصیه می شود این ایمیل را تا آخر هفته نگه دارید و جملات آن را با خود تکرار کنید که این جملات پر محتوا از برترین نویسندگان و کتابهای روانشناسی جمع آوری شده است و با فوروارد ForWard کردن این ایمیل به دوستان خود آنها را به خواندن این مجله تشویق کنید. توجه : تمامی مطالب این مجله توسط گروه روزنه گردآوری شده و زحمت بسیاری برای تایپ و جمع آوری آن گشته پس بی لطفی نکنید و ذکر منبع رو با آدرس کامل وبسایت Rozanehonline.com فراموش نکنید. با تشکر - 30nAp30 ارسال نظرات، انتقادات و پیشنهادات : Sinadem@gmail.com | | ● نکته های زندگی | 7- در چشم دیگران نگاه کن. 8- از عبارت «متشکرم» به وفور استفاده کن 9- از عبارت «خواهش می کنم» به وفور استفاده کن | | ● اصول غلبه بر گرگ ها | تنها اختلاف قهرمانان با مردم عادی در این است که قهرمانان در برابر هر تصمیم و اقدامی، پنج دقیقه بیش از مردم عادی، استقامت به خرج می دهند. | | ● هر روز مثبت فکر کنیم | از خودت عشق و هماهنگی پخش کن. ذهن و جسمت را در آرامش قرار بده . و سپس بگذار کاینات به بهتربن وجه ممکن دست بکار شود. | | ● رازهای عشق | 3- راز عشق در این است که به یکدیگر سخت نگیریم. عشقی که آزادانه هدیه نشود، اسارت است. | | | | ● اندیشه های زرین شکسپیر | آن چه انجام شده را دیگر نمی توان از عدم انجامش جلوگیری کرد. مکبث، پرده پنجم، صحنه اول | What's done cannot be undone. Macbeth, Act V. sc. 1. | | ● گام های بزرگ برای موفقیت | 3- چه کسی تصور می کرد که عزم راسخ مردی متین و فروتن- وکیل تجاری و پایبند به اصول صلح دوستانه توانایی سرنگون کردن امپراطوری عظیمی را داشته باشد؟ اما تصمیم «ماهاتما گاندی»، مبنی بر عدم توسل به روش های خشونت آمیز در بدست گیری مجدد اداره هندوستان به دست مردم این کشور، زنجیره ای از حوادث پیش بینی نشده را در پی داست. به نیروی تصمیمی واحد که بلادرنگ به مرحله اجرا در آید کاملا یقین دشاته باشد. راز وجود چنین نیرویی، ایجاد تعهد عمومی است؛ تعهدی که از چنان تاثیری برخوردار است که نمی توان از ادای آن شانه خالی کرد. در حالی که بسیاری بر این عقیده بودند که تحقق رؤیای گاندی، امری ناشدنی است، پایبندی خدشه ناپذیر او نسبت به تصمیمی که تخاذ کرده بود، آن را به حقیقتی انکار ناشدنی تبدیل کرد. اگر از شما نیز خواسته می شد تا در سطحی یکسان از هیجان، یقین و عمل، موجی متوقف نشدنی به راه بیندازد، چه می کردید؟ | | | | ● داستان های آموزنده | نام داستان: آن سوي پنجره در بيمارستاني ، دو مرد بيمار در يك اتاق بستري بودند . يكي از بيماران اجازه داشت كه هر روز بعد از ظهر يك ساعت روي تختش بنشيند . تخت او در كنار تنها پنجره اتاق بود . اما بيمار ديگر مجبور بود هيچ تكاني نخورد و هميشه پشت به هم اتاقيش روي تخت بخوابد . آن ها ساعت ها با يكديگر صحبت مي كردند ؛ از همسر ، خانواده ، خانه ، سربازي يا تعطيلاتشان با هم حرف مي زدند . هر روز بعد از ظهر ، بيماري كه تختش كنار پنجره بود ، مي نشست و تمام چيزهايي كه بيرون از پنجره مي ديد ، براي هم اتاقيش توصيف مي كرد .بيمار ديگر در مدت اين يك ساعت ، با شنيدن حال و هواي دنياي بيرون ، روحي تازه مي گرفت . مرد كنار پنجره از پاركي كه پنجره رو به آن باز مي شد مي گفت . اين پارك درياچه زيبايي داشت . مرغابي ها و قو ها در درياچه شنا مي كردند و كودكان با قايق هاي تفريحي شان در آب سرگرم بودند . درختان كهن منظره زيبايي به آن جا بخشيده بودند و تصويري زيبا از شهر در افق دور دست ديده مي شد. مرد ديگر كه نمي توانست آن ها را ببيند چشمانش را مي بست و اين مناظر را در ذهن خود مجسم مي كرد و احساس زندگي مي كرد. | روز ها و هفته ها سپري شد . يك روز صبح ، پرستاري كه براي حمام كردن آن ها آب آورده بود ، جسم بيجان مرد كنار پنجره را ديد كه در خواب و با كمال آرامش از دنيا رفته بود . پرستار بسيار ناراحت شد و از مستخدمان بيمارستان خواست كه آن مرد را از اتاق خارج كنند . مرد ديگر تقاضا كرد كه او را به تخت كنار پنجره منتقل كنند . پرستار اين كار را برايش انجام داد و پس از اطمينان از راحتي مرد ، اتاق را ترك كرد . آن مرد به آرامي و با درد بسيار ، خود را به سمت پنجره كشاند تا اولين نگاهش را به دنياي بيرون از پنجره بياندازد . حالا ديگر او مي توانست زيبايي هاي بيرون را با چشمان خودش ببيند . هنگامي كه از پنجره به بيرون نگاه كرد ، در كمال تعجب با يك ديوار بلند آجري مواجه شد مرد پرستار را صدا زد و پرسيد كه چه چيزي هم اتاقيش را وادار مي كرده چنين مناظر دل انگيزي را براي او توصيف كند ؟ پرستار پاسخ داد : (( شايد او مي خواسته به تو قوت قلب بدهد . چون آن مرد اصلأ نابينا بود و حتي نمي توانست اين ديوار را ببيند .)) | | | | | |
__._,_.___
__,_._,___
No comments:
Post a Comment