LOVE STORY OF A LITTLE BOY در صورت باز نشدن عكسها، اين مطلب را اينجا ببينيد: http://www.rozanehonline.com/content/view/366/136/ من سرم توي کار خودم بود ... بعد يه روز يه نفر رو ديدم ... اون اين شکلي بود ! ما اوقات خوبي با هم داشتيم .. من يه کادو مثل اين بهش دادم وقتي اون هديه من رو پذيرفت ، من اينجوري شدم! ما تقريبا همه شب ها ، با هم گفت و گو مي کرديم .. و اين وضع من توي اداره بود .. وقتي همکارام من و دوستم رو ديدند، اينجوري نگاه مي کردند .. و من اينجوري بهشون جواب مي دادم .. اما روز والنتاين ، اون يک گل رز مثل اين داد به يه نفر ديگه.. و من اينجوري بودم ... بعدش اينجوري شدم ... احساس من اينجوري بود .. بعد اينجوري شدم ... بله .. آخرش به اين حال و روز افتادم ... پدر عاشقي بسوزه ! |
No comments:
Post a Comment