سلام دوستان گل ... اميدوارم که مثل هميشه شاد و سرحال باشين ( که هستين ) دقت کردين ؟! مدتيه که آخر مقالات ديگه نمي نويسم منتظر نظراتتون هستم ! نه اينکه خدايي ناکرده قصد ايجاد فاصله با شما دوستان گلم رو داشته باشم ! نه !!! بالعکس از بس که با ايميلهاي پربارتون منو شاد ميکردين (... که همچنان ادامه داره ) يجورايي معذب ميشدم که نکنه بخاطر عزز و التماساي من ميخاين دلگرمم کنين... منم کوتاه اومدم و به خودتون واگذار کردم ، اما داستان همچنان ادامه داره و روز بروز هم پربارتر ميشه... راستشو بخاين در اصل همه اينها و ابراز لطفتون واقعا برام جذابه اما ميخام يه خواهشي ازتون بکنم... يجورايي ميخام از موقعيت سوء استفاده کنم قبلش يک توضيح کوچولو براتون ميدم بعد خواهشمو مطرح ميکنم... شنبه گذشته جاي همه غائبها خالي، رفته بودم نمايشگاه عکاسي طبيعت ترنج خيال که هنرمندان بزرگوار آقايان گردان و محمدپوري يک مجموعه فوق العاده جذاب از کارهاشونو ارائه کردن... جدا از اينکه از آثار لذت بردم از ديدار مجدد دوستان روزنه اي خودم خيلي به وجد اومدم (البته نه با سمت چيستا)، طوريکه گذر زمان رو حس نکردم ، هر لحظه يک دوست يا يکي از همسفرا ميومدن و... واقعا خوش گذشت ، اما موضوعي که ميخواستم بگم اينا نيستا ! اونجا در کنار همه دوستان ، مدير روزنه علي عزيز هم حضور داشت ... کسي که شخصيت بسيار محترمي نزد من داره... ايشون روز قبلش رو به همراهي با بچههاي روزنه (تور الموت) و روز ماقبلشو هم به هماهنگي اون تور و شنبه رو هم در حال همياري بر و بچ براي برپايي هرچه بهتر نمايشگاه گذرونده بود ، اما برام جالب بود که در کل زمان نمايشگاه همچنان در بين حضار موند و با اينکه خستگي ازش ميباريد در کمال خوشرويي به همه مهمانان خوش آمد گفته و همه رو همراهي کرد !!! اينا در حد حرف شايد خيلي ساده باشه ، اما کسايي که تو کار مديريتي باشن ميدونن که انرژي نظارت و همکاري حدي داره و بيش از يک حد واقعا از ظرفيت خارجه... اونم بدون اينکه گلهي کسي رو در بياره... طوريکه گاهي فکر ميکنم اين بشر فقط واسه همياري پديد اومده ! و موضوع ديگه اينه که هميشه در حد دوستي بوده و بدون توقع ! نميدونم ميدونين يا نه !؟ اينروزا به تولد روزنه هم نزديک ميشيم ( يکم مرداد ) از طرفي هم که روز پدر (يا به قولي روز مرد...) نزديکه ، هرچند ! زمانيکه اين متن به دستتون ميرسه از روز پدر رد شديم... تا اونجايي که ميدونم علي بابا نشده، ولي بابايي ما روزنه اي ها که هست ، اما به اين چند بهونه ميخاستم دوستانه بهش خسته نباشيد بگم و با توجه به اينکه همه تلاشهاي بروبچ روزنه با پشتيباني اين عزيز (و صد البته فريبا جون گل...) به دست شما ميرسه... آخه بارها و بارها تشکرات شما رو از خودم ديدم در حاليکه اين سپاسگزاري بايد از شخص ديگه اي بشه (چون باني و حامي اين گروه و هماهنگي ما همکاران اونم صرفا از راه دور و اکثرا از طريق ايميل از طريق ايشون انجام ميشه) اين خواهشو از دوستاي مشترکمون دارم تا با يک ايميل ساده بهش بگيم که قدر زحماتشو ميدونيم ؛ گرچه که تا اونجايي که من ميشناسمش هيچوقت چنين توقعي از هيچ کس نداره... من واسه تشکر يه آدرس انتهاي مقاله ميگذارم و مراتب سپاسمو ابراز ميکنم ، شما چي ؟ موفق باشين و اما اين هفته ! يک موضوع کاملا تکراري رو انتخاب کردم : مامان بابا ؛ زن مرد ... و مناسبتها ! خوب ! چطوره ؟! چيزي که اينروزا خيلي مد شده !!! نميدونم چي بگم ! اما بحث اين هفته خيلي کوتاهه.... اول ميريم سراغ مامان و بابا ! چون خيلي مهربونن و دنياي کوچيک و کم توقع تري دارن ... صد البته مناسبتها خيلي خوبه ، چون باعث ميشه که يجورايي فراموش شدگان رو به ياد بياريم... و سالي يکبار بريم سراغ اونايي که ده ها سال شبانه روز عاشقانه ما رو تر و خشک کرده و بي منت لحظه لحظه زندگيشونو بپامون ريختن... (ياد ايميل همکار گرامي وحيد افتادم که بمناسبت روز مادر برامون فرستاده بود!) ولي اينو ميدونم که همه بچه ها اونقدر ها هم بي احساس نيستن... گرچند اينو ميدونم که هرکي که والدينشو ببره خونه سالمندان نشان از بي مهريش نيست ، نه اينکه بخام توجيه کنم ، اما گاهي شرايطي پيش مياد که شخص مجبور به اين کار ميشه ... بگذريم... اما شخصا به اين موضوع اعتقاد دارم که براي ابراز محبت و توجه به مناسبت هيچ نيازي نيست ! مخصوصا در مورد پدر و مادرها ! ببينين ! اگه هر روز صبح (يا هر مرتبه) که مامانمونو ميبينيم با يه بوسه سلام و صبح بخير بگيم ، اگه هر شب که بابايي از سرکار برميگرده بغلش کنيم و خسته نباشيد بهش بگيم ... اگه هر ماه که حقوقمونو ميگيريم يه هديه گرچن کوچيک و در ظاهر بي بها براي مامان و بابا بخريم... و صد کار کوچيک ديگه که ميتونه روح و جسم اين فرشته ها رو شاد و شاداب نگه داره رو انجام بديم ، فکر ميکنين ديگه کاري واسه روزاي مناسبتي هم بمونه ! يادمه چند سال پيش يکي از دوستان خانوادگي مون با همسرشون براي شب نشيني اومده بودن خونمون.... بعد از چيدن ميوه براي مهمونامون (همون تعارف و ميوه چرخوندن و... ) بنا به عادت هميشگي ظرف ميوه پدرمو برداشتم و ميوه هاشونو پوست کرده و برش زده و به احترام مهمونمون با دو تا چنگال گذاشتم بين پدر و عمو امير (همون دوست خانوادگي ) و عکس العمل عمو برام عجيب بود ! اول که پرسيد اينا واسه کيه !؟ گفتم شما و بابا ، مامان و دوستشون هم صحبت کنان ميوشونو ميل ميکردن... بعد عمو دوباره پرسيد يعني چي !؟ بابا متوجه قضيه شدن و با افتخار گفت که دخترام هميشه ميوه منو اينطوري آماده ميکنن... الانم با شما شريکي ميخوريم ... باور نميکرد ! عمو فکر ميکرد داريم سربه سرش ميذاريم ! ميگفت مگه ميشه !؟ و خلاصه تا آخر شب که برن سر اين موضوع صحبت ميکرد... جالب اينجا بود که منم باورم نميشد که تا اون شب خانومش يا دختر مهربونش که هم سن و سال هم هستيم چنين کاري رو نکرده بودن !! ولي اونشب وقتي ميديدم باباييم با چه افتخاري رو اين موضوع مانور ميداد اينو عميقا درک کردم که يک کار کوچولو چقدر براي يک پدر ارزشمنده !!! و تا امروز هم تلاشمو کردم که از چيزي مضائقه نکنم... نه اينکه بگم يک دختر خيلي خوب واسه مامان بابام هستما ! نه ! ولي يکي از آرزوهام (بزرگترينش) اينه که کاش اين عشق خانوادگي هميشه بينمون شاداب و شعله ور بمونه و با هيچ چي عوض نشه... اين حرف رو با شرايط خودم نميگم ، يک واقعيته ! مامان و بابا هاي گل ما هيچ چشمداشتي به هداياي روزاي مناسبتي ندارن ، اونا فقط و فقط صفا و سلامتي و شادابي بچه هاشونو ميخان و دوس دارن از نزديک شاهد رشد و پيشرفت و خوشبختي اونا باشن... اگر در کنارش محبت و ابراز احساسات بچه هاشونو هم حس کنن ديگه نهايت خوشبختيشونه... ميگين نه ؟ امتحان کنين... و اونايي که بنا به دلائلي از هم دورن ميتونن با يک احوالپرسي ساده و حتي کوتاه دل پدر و مادرشونو شاد کنن... هميشه به اين فکر کنين که خدايي ناکرده بعد از 120 سال اگه ديگه در کنارتون نبودن حسرت کارايي که دوس داشتينو براشون انجام ندادين نخورين ! ... و اما مناسبتها و روابط زناشويي ! واي ! فاجعه ... راستش اينجا قضيه يکم پيچيده ميشه... ميدونين چرا ؟! همون سطح توقعات !!! خيلي وقتا همسر هيچ نقشي در بالا بردن سطح توقعات طرف مقابل ايفا نميکنه ! اما چيزي که هست اينه که حواشي متاسفانه نقش پر رنگي رو ايفا ميکنن... حواشي چيه ؟!!! خودتون که بهتر ميدونين ! ( برنامه هاي مثلا طنز صدا و سيما ، خانواده طرفين ، همسايه ، همکار... خلاصه ! هر حاشيه اي که فکرشو بکنين ) اما شما هم يک برگ برنده تو دستاتون دارين که ميتونه حواشي رو خنثي کنه ! اونم ساده است !! عشق متوالي... يک ايراد اساسي ما اينه که فکر ميکنيم رفتارهاي عاشقانه و ابراز احساسات و بذل توجه به همسر فقط مال دوران نامزدي و يکسال اول زندگيه مشترکه... در حالي که اون عشق برميگرده به يکسري عوامل هورموني و شيميايي و دروني که بحث علميشو تو مقالات گذشته ارائه دادم ، اما بعد از مدتي از آشنايي و ازدواج عشق واقعي نمود پيدا ميکنه ! چون تو اين مدت وقت کافي واسه شناخت هم و دونستن نيازهاي روحي و جسمي همديگه داشتين و ميدونين براي چي همسرتونو دوست دارين و اينکه چه کارايي خوشحالش ميکنه... اگه هدف خوشبختي باشه (نه اينکه فقط و فقط زندگيه زناشويي) در طول سال براي آسايش همسر از هيچ تلاشي مضائقه نميکنين و شبانه روز محبتتونو نشون ميدين و تو اين زندگيهاي سالم مناسبتها ميشن حاشيه ! يعني اگه تو هر مناسبت کاري براي شاد کردن طرف انجام بدين حتما ذوق ميکنه و اون کار يا هديه رو با ارزش ريالي محک نمي زنه. ولي اگه از يادتون هم بره اون عشق و محبت قلبي نميذاره کدورتي به دل راه پيدا کنه ! يک نکته اي که جالب بود و ترجيح دادم اينجا براي خانوما بگم (حتي بانوان شاغل) : تشکر از همسر تو روابط و سطح احترام شخصيتي تون خيلي موثره و نکته دوم که ساده تره اينکه در زمان حضور همسرتون زيبا ترين باشين... يک مرد خسته از کار با ديدن بانوي آراسته و بشاش و قدر دان انرژي صد چندان ميگيره... و نکته ي مشترک براي هر دو : استفاده از کلمات محبت آميز و لحن مهربان در هر دو طرف معجزه ميکنه ! و چه بهتر که با نوازش و عبارت "دوستت دارم" همراه باشه... فکر کنم امتحان کردنش ضرر نداشته باشه ... شادي و خوشبختيه همتون آرزوي منه... قبل از خداحافظي به اين دو نکته توجه نمايين (لطفا) اولا اين ايميل علي که همتون ميشناسين : redvolcano_81@yahoo.com دوم اينکه آرشيو مقالات رو با کليک کردن اينجا ميتونين داشته باشين. با سپاس چيستا |
No comments:
Post a Comment