● اگر اين ايميل را به صورت ناقص دريافت کردهايد، ميتوانيد روي دکمه Printable View در سمت راست و بالاي صفحه کليک کنيد مانند شکل زير ● براي رفع دائمي اين مشکل(ناقص ديده شدن صفحه) اينجا را کليک کنيد. ● براي عضويت در گروه روزنه و دريافت ايميلهاي گروه روزنه به صورت روزانه، ا;ينجا را کليک کنيد. عضويت در گروه روزنه و استفاده از مزاياي آن رايگان ميباشد. ● اگر از G-Mail براي دريافت ايميلها استفاده ميکنيد و قادر به ديدن تصاوير نيستيد روي لينک "Display images below" کليک کنيد. ● گروه روزنه، با بيش از 100000(يکصد هزار) عضو و حداقل 50000(پنجاههزار) بازديد در روز يکي از بهترين مکانها براي تبليغات شماست. براي مشاهده تعرفه تبليغات و همچنين سفارش تبليغات اينجا را کليک کنيد. | |
| | | | | | با خط اينترنت اختصاصي اعضاء گروه روزنه: سرعت، قدرت و کيفيت بالاتر هماهنگي با گروه و باز شدن عکسها دسترسي آسانتر و بدون محدوديت به سايتها و ... | 9092302260 | خزان خاموش رفت خاموش از كنارم شعر در پائيز نيز در غبار آلود فصل خوب شعر انگيز نيز گفته بودم پيشتر وقتي كه برگرددخزان شكوه خواهم كرد با او ازدرشت وريز نيز گفته بودم باز در باران زرد برگها مي شوم از اشك خالي از شعف لبريز نيز گفته بودم باز وقتي بادها برخاستند طبع خواب آلوده را گويم تو هم برخيز نيز گفته بودم مي سرايم باز مرگ باغ را داغ آن گل را كه از من مي كند پرهيزنيز ليك ماندم در سكوت ورفت پائيزوكنون نيست برگي تاشود دمسازودست آويز نيز از سكوتم مي هراسم سخت با اين سوزها مي هراسم از حساب روز رستاخيز نيز عميدرضا-مشايخي | www.amidmashayekhi.blogfa.com ده آباد کجاست لذت هستی را کودکی با خود برد بعد از آن آسایش خفت و در بستر مرد همه شوقم این بود از درخت کج همسایه هلوئی بکنم یا که خود را از بام روی انباشته برفی فکنم چه سرور پاکی! مثل بازی دردشت مثل دیدار طلوع مثل بوئیدن یاسی درشب صف به صف چلچله ها لب پاشورهء حوض دستهء شاپرک ها روی برگ گل سرخ شادی بلبل مست روی هر شاخ درخت خنده میزد همه جا به رخ غنچهء بخت چه سرور پاکی! همه دردم این بود؛ که چرا گالشم از گالش همبازی من زبرتر است که چرا خانهء پرداخته از بالش من اندکی از دگری خردتر است چه غم شیرینی! مثل بیداری شب مثل سوزاندن عشق مثل فریاد پدر چه غم شیرینی! من چه میدانستم زندگی رنگ و ریائی دارد من چه میدانستم،که بهار یک عشق خالی از پول خزان می گردد. من چه می دانستم که به یک نَه گفتن سیل خون از بدن شهر روان می گردد دیگر آن غنچهء زیبای صداقت پژمرد دیگر آن چلچله از حوض کسی آب نخورد دل من غمگین است به کجا باید رفت؟ به چه کس باید گفت؟ ده آباد کجاست؟ که زمینش پر بار مردمانش هشیار سفر ه هایش پر نان چشمه هایش جوشان آهوانش آزاد باغ هایش پر آواز قناری باشد. به کجا باید رفت که در آن؛ صحبت از �� ما�� باشد سخن از شستن غم؛ از همه دلها باشد دلم از دوری پرواز پرستو افسرد گلم از مردن همدردی مردم پژمرد چه کسی می آید؟ چه کسی دست مرا می گیرد؟ که مرا تا حرم سبز خدا خواهد برد؟ عمید رضا مشایخی دیماه 68 کرج www.rozanehonline.com | |
| | اين ايميل را براي دوستانتان نيز ارسال کنيد.... اگر اين ايميل را از طرف دوستانتان دريافت کردهايد، ميتوانيد با عضويت در گروه روزنه هر روزايميلهاي ما را با موضوعات متنوع دريافت کنيد.. براي عضويت رايگان در گروه روزنه، اينجا رو کليک کنيد.. | | | | | | | | | | | |
__._,_.___
__,_._,___
No comments:
Post a Comment