ادوارد دیگران زهرابیان که در برخی نوشتههای فارسی به نادرست "ظهرابیان" نوشته شده است، سال 1318 در تهران متولد شد. بهخاطر علاقهای که از همان کودکی به معماری داشت، دوره متوسطه را در دبیرستان البرز میگذراند و دیپلم ریاضی میگیرد تا بتواند رشته معماری را در دانشگاه ادامه دهد. در کلاسهای نقاشی دبیرستان خودش را باز مینماید تا جایی که در مسابقه طراحی نخستین نشانه دبیرستان البرز، برگزیده میشود و نشانهاش سالها، بر سر در و سرکاغذهای این دبیرستان نقش میبندد
.
به واسطه شغل پدر، از بیشتر شهرهای کشور دیدن میکند و این سفرهای بسیار، سببساز آشنایی با تاریخ و فرهنگ کشورش میشود.در فاصله سالهای دبیرستان تا دانشگاه، برای کمک به برادر بزرگتر که او هم معماری میخوانده است، پایش به آتلیههای معماری باز میشود و در این راه بر تجربههای طراحی و رسامیاش افزون میگردد.مهمترین اتفاق هنری زهرابیان، در فاصله پیش از ورود به دانشگاه رخ میدهد. او به طور اتفاقی آگهی فراخوان طراحی نشانه هواپیمایی ملی ایران را که هنوز به "هما" شهره نشده بود، میبیند و نیرویی درونی، انگیزهساز میشود تا طرحی دراندازد. به گفته خودش این طرح از پیش، در ذهناش بوده و منتظر جرقهای تا نمایان شود. او در پی نشانهای بود تا هم پرواز را تداعی کند و هم بازگفت هنر ایران باشد. این شد که به جستجو در بازماندههای تخت جمشید و برگهای کتاب گریشمن، گرم شد تا هما را یافت و آن را به تجربه رسامی در آتلیه دانشکده و دکتر فروغی، آماده ساخت و در مسابقهای شرکت کرد که هوشنگ سیحون و تعدادی از استادان دانشکده هنرهای زیبا، انتخابگران آن بودند.این نشانه پذیرفته شد و یک سال و اندی بعد، نامهای از هواپیمایی ملی ایران "هما" به شماره 512 و تاریخ 8/9/1341 دریافت کرد که به امضای مدیر عامل هواپیمایی، سرلشگر علی محمد خادمی رسیده بود. در آن نوشته بود:
آقای ادوارد زهرابیان
از اینکه در مسابقه آرم هواپیمایی ملی ایران شرکت نموده و برنده جایزه گردیدید تبریک میگوید و ضمنا به اطلاع میرساند که آرم نامبرده از طرف شرکت به ثبت قانونی رسیده است.
او بابت طراحی این نشانه ماندگار فقط پانصد تومان جایزه گرفت. آثار مانا معمولا ارزان سفارش داده شدهاند، نمونهاش 700 تومان اجرت طراحی نشانه اتومبیل پیکان که جمشید اخگر سال 1336 گرفت، یا 6000 تومانی که علی اصغر محتاج برای طراحی تیتراژ ماندگار "دلیران تنگستان" قرار شد بگیرد که هیچ پرداخت نشد!
زهرابیان پس از خلق این شاهکار، به ندرت کار گرافیکی دیگری کرد، مگر آنجا که ضرورت بود یا حدیث نفس. مانند نشانهای که برای شرکت خود " پژوهش و عمل" (مشاوران برنامهریزی شهری و منطقهای، معماری و مهندسی) طراحی کرد. نیز نشانه انجمن مهندسان معمار ارامنه ایران که در نمایشگاه آثار گرافیک طراحان ارمنی (که سال گذشته در خانه هنرمندان و به همت ادیک بغوسیان و هنریک
خاچاطوریان برپا شد به نمایش درآمد
راست: نشانه شرکت پژوهش و عمل (1360). چپ: نشانه انجمن مهندسان معمار ارامنه ایران (؟)
نامه مدیر عامل هواپیمایی ملی ایران درباره ثبت قانونی نشانه طراحی شده توسط زهرابیان
کارت دانشجویی دانشگاه ملی (1344)
راست: سال 1348 . چپ: سال 1340 (زمانی که نشانه هما را طراحی کرد)
آقای زهرابیان شما معماری خواندهاید، چه شد که سراغ طراحی نشانه رفتید؟
عرض کنم که رشتههای هنری هیچ کدام از هم منفک نیست و هیچ رشتهای هم جدا از دیگر رشتهها نیست. زمانی که آرم هما را طراحی کردم، مربوط به سال 1340 میشود که آن زمان هنوز وارد دانشکده هم نشده بودم. در شرف کنکور دادن بودم. رشتهام را که از دوران کودکی انتخاب کرده بودم؛ معماری را دوست داشتم و برای اینکه بتوانم معماری بخوانم، بایستی دیپلم ریاضی میگرفتم. دوره دبیرستان در البرز بودم. اما همیشه مشغول کار هنری بودم و نقاشی و طراحی و مجسمهسازی میکردم، تا حدی که میتوانستم نه اینکه بگویم بسیار عالی بود. دلخوشی من بود. این بود که کم و بیش از بقیه رشتههای هنری آگاه بودم. همان زمان هم که آگهی منتشر شد که یک چنین آرمی به مسابقه گذاشته شده، مثل اینکه یکی به من گفته باشد برو ببین چه کار میکنی. اصلا به این امید هم نبودم که برنده بشوم، فقط دلم می خواست شرکت کنم.
من سفرهای زیادی داشتم و تقریبا تمام ایران را گشتهام، حتی همان زمان بچگی. به دلیل کار پدرم که اکثرا در شهرستانها بود. شیراز خیلی میرفتم و با آثار هنری آن منطقه آشنایی داشتم. عکاسی هم در آن منطقه زیاد کرده بودم. طراحی آرم هما خود به خود در ذهن من آماده بود. فقط منتظر یک جرقه بود که این مسابقه پیش آمد. من هم بدون اینکه به برنده شدن فکر کرده باشم، در مسابقه شرکت کردم. با استفاده از یک سری موتیفهای ایرانی طراحی کردم، چون فکر میکردم اگر این شرکت بخواهد نشانهای داشته باشد که معرف ایران در همه جهان باشد، حتما باید با تمام تاریخ ایران پیوند خورده باشد، یا یک چیزی باشد که اگر کسی دید آن را بشناسد.
این بود که با تعریفی که از موتیفهای ایرانی داشتم، بهترین الگویی که میشد انتخاب کرد، پرندهای میتوانست باشد که یونیک باشد و این یونیک بودن پرنده را فقط در اسطورههای ایرانی، همان طور که گریشمن هم در کتابهایش ذکر کرده است، من فقط در تخت جمشید توانستم پیدا کنم. سرستون پرندهنمایی بود که سه خصلت متفاوت داشت: سر عقاب، گوشهای گاو و یالهای اسب داشت. شکلهای دیگری هم هست که ویژگیهای متفاوت داشته باشند، اما این پرنده بیشتر به موضوع ما نزدیک بود. البته این را هم بگویم که آن موقع هنوز "هما" مصطلح نشده بود. این خود به خود وصل شد به هواپیمایی ملی ایران.
یعنی شما به سه حرف ه ، م ، الف فکر نکردید که میشود هما؟
چرا به هر حال موضوع ما هواپیمایی ملی ایران بود. ایران ایر هم آن موقع نبود. این کلمه هما در کتابهای گریشمن هم آمده است که نام این پرنده است. ولی این خود به خود به هم مربوط شد.
چطور از برگزاری مسابقه با خبر شدید؟
فراخوانش را روزنامه کیهان و اطلاعات چاپ کردند. حدودا پاییز 1340 بود. وقتی که آرم من انتخاب و ثبت شد، یک سال بعد به من نامه دادند که کار شما ثبت شده است. من حتی سرکاغذ هم برایشان با همان طرح هما طراحی کرده بودم و حتی نحوه جایگیری آرم روی بدنه هواپیما را هم پیشنهاد کرده بودم. البته آن موقع هواپیماها جت نبود، پروانهای و ملخی بود. قبل از فرستادن آرم، عکسی از آن گرفتم و بعد فرستادم ولی الان نمیدانم آن عکس کجاست. حتی انتخاب رنگ هم کرده بودم. رنگی که من پیشنهاد داده بودم آبی فیروزهای یا همان پروس بود، ولی خوب الان سرمهای شده است.
نوشته هواپیمایی ملی که داخل آرم بود، خوتان طراحی کردید؟
آن موقع میگفتند که نوشته شرکت هواپیمایی ملی ایران، یک جوری در خود آرم باشد که به نظر من درست نبود. البته آن موقع روال این جور بود، تا هر چه بیشتر بتوانند به مخاطب بفهمانند که موضوع آرم چیست. ولی واقعا نیازی نبود. این موضوع مربوط به سال 40 است و تا حالا حدود 46 - 47 سال از آن میگذرد. در این مدت هیچ وقت صحبتی نشده که طراح این آرم من هستم، کسی هم توجه نمیکرد. بعضیها هم که میدانستند، فکر میکردند من از این مملکت رفتهام و اینجا نیستم. بعضی از کسانی که آگهیهایی برای هما طراحی کرده بودند، از این فرصت استفاده کرده بودند و طرح را به اسم خودشان معرفی کرده بودند. نمیخواهم اسمشان را ببرم.
آقای هوشنگ ارومیه، خودشان را طراح این آرم معرفی کرده بودند
.
خوب دوستان من میدانستند که این آرم را من طراحی کردهام و این یکی از افتخارات من است. یک روز یکی از دوستان به من تلفن کرد که " فلانی نمیدانستم که ما را سرکار میگذاری! تو که میگفتی این آرم را تو طراحی کردی، برو بین در کتاب نشانههای آقای ممیز اسم یکی دیگر را به عنوان طراح آرم هما نوشته شده". من رفتم کتاب را خریدم و دیدم که اسم من نیست. در حالی که واقعا دست و پایم از عصبانیت میلرزید، زنگ زدم به آقای ارومیه. گفتم فلانی هستم که گفت:" بجا نمیآورم، کارت چیه". گفتم آن آرمی که شما به اسم خودتان معرفی کردهاید، من طراحی کردهام.
این اتفاق مربوط به چه سالی است؟
این داستان مال بیست پیش است. تا من گفتم که طراح هما من هستم، دستپاچه شد و گفت اجازه بدهید من خدمتتان برسم و توضیح بدهم. من گفتم نیازی به توضیح نیست و تلفن را قطع کردم. بعد رفتم پیش آقای ممیز. گفتم آقای ممیز شما که میخواهی این کار را بکنی یک سوالی چیزی میکردی، یک پرس و جویی میکردی، حداقل بگو که میخواهی این کتاب را چاپ کنی، که این چنین اشتباهاتی پیش نیاید. حالا الان من هستم و توانستم این اشتباه را مشخص کنم ولی ممکن است کسانی نباشند و دیگران هم ندانند و فردا روزی اصلا باور نکنند که طراح این آرم فلانی است. آقای ممیز گفت شما به چه دلیلی این حرفها را میزنید؟ من هم نامه هواپیمایی را نشان دادم و گفتم به این دلیل. من این آرم را طراحی کردم و این هم تنها دلیلش. نامه رسمی هواپیمایی را به ایشان دادم. خوب ایشان اطلاع نداشت که طراح این آرم من هستم. ایشان یک سری اطلاعات را از همدورهایها و دوستانش جمعآوری کرده بود و کتاب نشانهها را جمعآوری کرده بود. خوب البته زحمت زیادی هم کشیده بود.
آقای ممیز گفتند خوب یک فتوکپی از این نامه به من بدهید در اولین کتابی که چاپ کردم این را توضیح میدهم. بعدا آقای ممیز به من تلفن کردند که درباره آرم هما در فلان کتاب توضیح دادند.
منظورتان همین کاتالوگ مشاغل صنعت چاپ است که مجله صنعت چاپ منتشر کرد؟ چون فقط در همین کتاب است که آقای ممیز درباره آرم هما نوشتهاند
.
بله. من هم از ایشان تشکر کردم. بعدها به خاطر آشنایی کلی مردم با آرم هواپیمایی ملی و اینکه خود شرکت هم احساس کرد دیگر نیازی نیست روی پایه این آرم، نوشته هما باشد و بهتر است که حذفش کنند. حالا ممکن است آن آقا این نوشته را حذف کرده باشد و به خاطر این کار عنوان طراح هما را به خودش داده باشد
!
تا جایی که اطلاع دارم، دوره متوسطه را در دبیرستان البرز گذراندهاید؟
دبیرستان البرز آن زمان یک جوری بود و آدم که میخواست هر روز برود مدرسه، فکر میکرد میخواهد برود پای دار! آقای مجتهدی آنجا واقعا نسق میگرفتند از بچهها. حالا بچهها با اعصاب راحت میروند سر کلاس. ما هر لحظه میترسیدیم که غضب آقای مجتهدی، مدیر دبیرستان یا آقای افشار، ناظم، ما را بگیرد و محروم از تحصیل و محروم از کلاس و بشویم.
واقعا این اتفاق میافتاد که کسی را از دبیرستان یا از کلاس اخراج یا محروم کنند یا فقط در حد ترساندن بجهها بود؟
بله. خود من یکی از اینها بودم که یک هفته از کلاس درس محروم شدم! آنهم به خاطر اینکه فقط سر کلاس حرف زده بودم. فکر میکنم سال 1330 یا 1331 بود. جریانات سیاسی خیلی شدید بود و البرز هم خودش یک قطب آشوب بود. هر کسی را به دبیرستان البرز راه نمیدادند، مگر آشنا و پارتی داشت. خانواده ما هم دوستان فرهنگی داشتند که مرا به البرز معرفی کردند.
اوائل شروع مدرسه بود و هنوز یک ماه نشده بود که یک روز سر کلاس نقاشی من با بغلدستیام، نمیدانم راجع به چه چیزی صحبت میکردم که آقای دولتشاهی، معلم نقاشیمان آتشاش من را گرفت، به من گفت فورا برو بیرون پیش آقای افشار، پدر و مادرت را بگو بیایند. پدر و مادرم آمدند مدرسه، ناراحت بودند که چی شده. به پدر و مادرم گفته بود که این آنقدر صحبت میکند که کلاس را به هم میریزد. من که اصلا در کلاس صحبت نمیکردم، حالا یک بار این اتفاق افتاد. نهایتا یک هفته پشت در کلاس ایستادیم تا بعد اجازه دادند بروم سر کلاس. بعد آقای دولتشاهی دید که نقاشی من از همه بچههای کلاس بهتر است، خیلی با هم صمیمی شدیم. حتی بعدا در مسابقه طراحی آرم دبیرستان البرز، طرح مرا پذیرفتند و من طراحی کردم.
نه ندارم. عکساش را ممکن است در عکسهای قدیمی بتوانم پیدا کنم. من کوه دماوند را کشیدم چون نماد و آرم رشته کوههای البرز است. در یک کادر دایره که به دو زبان فارسی و انگلیسی اسم دبیرستان البرز نوشته شده بود. یک کتاب باز شده دامنه دماوند بود و جلوی اینها یک مشعل روشن را طراحی کردم. دولتشاهی از این خوشش آمد و این را برنده اعلام کرد. بابت جایزهاش هم فکر کنم یک دوره شهریه نگرفتند.
بابت طراحی آرم هما چقدر جایزه گرفتید؟
بابت طراحی آرم هما پانصد تومان دادند، که کم نبود. البته زیاد هم نبود. چون اگر میخواستند جایزهای درخور بدهند، مثلا باید ده هزار تومان میدادند.
هیات داوران آرم هما را میشناختید و اصلا اطلاع داشتید؟
من این مطلب را ده پانزده سال قبل فهمیدم که یکی از اعضای هیات ژوری، آقای هوشنگ سیحون، رییس دانشکده هنرهای زیبای آن زمان بودند. تا آنجا که متوجه شدم اصولا انتخاب آرم توسط ژوری دانشکده هنرهای زیبا انجام شد. آن را هم از اینجا متوجه شدم که یکی از دوستان من که در محافل آقای سیحون را میدید، آقای سیحون بهش گفته بود که فلانی یکی از همکیشانت برنده شد! و این در خاطرش مانده بود و بعدا برای من تعریف کردند.
از دوران دانشکده هم بگویید
.
من در دانشگاه ملی معماری خواندم و به این افتخار میکنم. دانشگاه ملی تازه پا گرفته بود. البته آن موقع هم از این صحبتها بود که بچههای دانشجو میگفتند استادانمان بیسواد هستند!
از کلاس دهم تا زمانی که وارد دانشکده بشوم به واسطه برادرم میرفتم تو آتلیه و به سال بالاییها کمک میکردم. یادم هست برای پایاننامه یکی از دوستانش که استادش آقای دکتر فروغی بود، واقعا یک پروژهای را هندل کردم که مربوط به راه آهن تهران بود و بهشان کمک کردم. صبح زود میآمد در خانه ما و من را برمیداشت میبرد خانه آقای فروغی، چون در آتلیه آقای فروغی بود، ایشان توضیح میداد و من گوش میکردم. پایاننامه ایشان با درجه عالی پذیرفته شد و بیست گرفت. بعد هم رفت فرانسه.
بچههای معماری همیشه کارشان در آتلیه است وقتی هم در آتلیه کار میکنند، همه به هم کمک میکنند. سال پایینیها را به کمک خودشان میآورند. من هم به کمک سال بالاییها میرفتم. دسن میکشیدم، طراحی میکردم، رنگ میکردیم و ... وقتی درسم تمام میشد، یا از مدرسه فرار میکردیم، چون علاقه داشتم میرفتم آتلیه تا به دانشجوها کمک کنم
No comments:
Post a Comment